بنام او که نامش درمان دلهای خسته
نوشته مهدی سلطانی نوشته مهدی سلطانی

بنام او که نامش درمان دلهای خسته

 

ویادش شفای قلبهای شکسته ومعرفتش معراج عارفان است .

ای خدا تنها یاد توست که روح آشفته و پریشان مرا به ساحل امید واری میرساند

وآنگاه که با تو درد دل می کنم آرام می شوم واحساس سبکی بند بند وجودم را پر می کند

ای خدا تنها یاد توست که پریشان حالی

ودرماندگی آرامش وصف ناپذیربر جانم حکم فرما می سازد

و گامهایم را استوار می سازد

ای خدا تنها یاد توست که در هنگام تنهايي ودر سکوت شب روح وروانم را نوازش می دهد

ودل وجانم را لبریز از عشق و محبت وامید می سازد ای محبوب قلبم ای تنها مونس من!

تنها یاد تو ستکه تکیه گاهی همچون کوه در زندگی من است

واگر نه مرا چه حاصل از این رنج و محنت بود.یک سوال؟

آخر تو خدای خوب من چرا..... چرا ...... چرا ..... چرا که من؟

من که از اندوه خویش خرد شده ام....... چرا؟

ولی بازم ميگم دوست دارم.

چون به اين معتقدم که خودت که درد و ميدی درمونشم ميدی


محتاج تو


دستان من محتاج هزاران ستاره است امشب تا سحر منتظر می مانم.


تا تو صدايم را بشنوی  ...  تا نگاه من در نگاه تو غرق شود.


دستان من محتاج دستان تو است  تا به جاده اطمينان برسد.


يادت را به من هديه كن  تا در كوچه های بن بست ضجه نزنم.


يادت را به من بيا موز  تا قفل درهای بسته را با كليد عشق تو باز كنم.


دستا ن من محتاج ياد تو است  ياد تو...نور...خورشيد...مهربانی...


امشب يادت را در رگهايم جاری كن  ...


 که من محتاج تو هستم

 

نوشته مهدی سلطاني

 


September 25th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان